مناجات با خدا
بـه اختـیـار خـود از اخـتـیـار افـتـادم گـنـاه کـردم و از چـشـم یـار افـتـادم فـریـب خورده ام از طول آرزوهـایم ز روی جهل در این چاه تـار افـتادم گنـاه و مـعصیـتم آبروی مـن را برد کـنــار اهــل دل از اعـتـبار افــتــادم هــزار شـکـر همیشه میان راه خطـا بـه دام رحــمـت پـروردگـار افــتـادم خـدا کنـد که ببـندد مرا کـنار خودش اگـر دوبـاره بـه فــکـر فرار افــتـادم هــوای بـادۀ انـگــور حـیــدری دارم دلـیــل دارد اگـر کـه خــمـار افـتـادم فقیر نان حسینم، خوشم که یک عمر است به پـشت خـانـۀ این سفـره دار افـتادم دوباره روضۀ زینب، دوباره کرب وبلا دوبــاره یـاد غـــم آن دیــار افــتــادم بـرادرم تـو نـبــودی و یـکّـه و تـنـها مـیـان خـنــدۀ چنـدیـن سـوار افــتـادم هزار و نهصد و پنجاه زخم خوردی و من هـزار و نهـصـد و پـنجاه بـار افـتادم چـقدر رأس تو بر نی دل مرا خون کرد چـقدر پــشت سـر نـیــزه دار افـتـادم |